آیلیآیلی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان و بابایی

جشن دندونی مانیار و عید 95

 سلام دخمل ناز و خواستنی من گفتم این پستمو با عکسای نازتون شروع کنم جشن دندونی مانیار ناااز دعوت شده بودیم مامان مرجان و داداش مهرسامم بودن کلی بهت و به ما خوش گذشت . مرسی ملیحه جونم از دعوتت     سال 1395 لحظه تحویل سال 8 صبح بود و دختر نازنینمم در خواب ناز دلمون نیومد بیدارت  کنیم سر سفره هفت سین برای عاقبت بخیری و سلامت بودنت دعا کردیم و من و بابا امیر جونت همو بغل کردیم تا لحظه تحویل سال  خونه نو هوای عید گرفته بود خیلییی خوشحالم که شماها رو دارم برام همه چیز هستید  اومدم بالاسرت تو تخت خواب بوسیدمت و بوی عطرتو نفس کشدم خدا سومین ساله که برکتشو به من داده و خدا کنه تا الان به نحو احس...
7 فروردين 1395

عشق مامان الان دوسال و هفت ماهشه

سلام عمرم نفسمممم عشقمممم جون مامان وای خدا خیلی وقته نیومدم وبلاگت چرا انقدرمشغله آدم زیاده که برای چیزهایی که دوست داره نمیتونه وقت بذاره یعنی الان حدودا یکساله مطلب جدید ندادم  عشقم چقدر خبر تو این یکسال دارم برات که دونه دونشو میگم اول از همه که یک اتفاق خیلی بد افتاد که کلی هممونو غصه دار کرد میخواستیم با دوستامون بریم شمال من خیلی خیلی خوشحال بودم گفتم بعد از مدتی با دوستایی که بچه های همسن دارن میریم ویلا و استخر و کلی حال میکنیم 12 خرداد 94 بود با آزاده جون رفتیم آرایشگاه که برای فردا صبح خودمونو آماده کنیم برای شمال رفتن از آرایشگاه که برگشتم اومدم بخوابونمت که هی از تخت ما میرفتی رو تخت خودت و از تخت خودت رو تخت ما ....
5 فروردين 1395
1